گر چه راه صعب است ، اما تو به صعود ادامه بده ، شاید قله در یک قدمی تو باشد .
عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه می بیند . (مارک تواین)
قفس داران سکوتم را شکستند / دل دائم صبورم را شکستند / به جرم پا به پای عشق رفتن / پر و بال عبورم را شکستند / مرا از خلوتم بیرون کشیدند / چه بی پروا حضورم را شکستند / تمنا در نگاهم موج می زد / ولی رویای دورم را شکستند .
خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد و رمز جدول چنین بود : دوستم بدار .
صدای پایت ، خوش آهنگی بود برایم ، عمیق تر از مثنوی ، سکوتت گویاترین نجواهای عاشقانه و نگاهت صمیمی ترین پیوند .
اگر دو تا بودی می زاشتمت روی چشمام ، حالا که یک دونه ای جات همیشه تو قلبمه .
بر خاک بخواب نازنین ، تختی نیست / آواره شدن حکایت سختی نیست / از پاکی اشک های خود فهمیدم / لبخند همیشه راز خوشبختی نیست .
یادت باشه که گاهی وقت ها ، مثلا آخر شب ها که می خوای بخوابی ، یه دل تنهایی هست که یکم اون ور تر می تپه برای تو .
می خواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم ، دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود ، کمی نزدیک تر بیا ، می خواهم با تو بودن را حس کنم .
سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی / شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی / آه باران من سراپای وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی
عشق یعنی تو گوش هم زمزمه کردن
عشق یعنی روی هم اسمای خصوصی گذاشتن
عشق یعنی احساس کنی پاهات رو زمین بند نیست
عشق یعنی جذب شخصیتش بشی
عشق یعنی با هم ارتباط قلبی داشتن
عشق یعنی یه عالمه حرفو با یه اشاره گفتن
عشق یعنی تمام توجهت به اون باشه
عشق یعنی همون سلام اول
عشق یعنی وقتی من و تو ما می شیم
عشق یعنی بعضی وقتا دل همدیگه رو شکستن
عشق یعنی چیزی که از کلمات قویتره
در روایاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم.
خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟
من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید.
پرسیدم: چه چیز بشر شما را متعجب می سازد؟
خدا پاسخ داد: کودکی شان
اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند، عجله دارند که بزرگ شوند، و بعد دوباره پس از مدتها، آرزو می کنند که کودک باشند.
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند، و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را بدست آورند.
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال را فراموش می کنند، بنابراین نه در حال زندگی می کنند و نه در آینده.
اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند، و به گونه ای می میرند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
با دستانش دستانم را گرفت و برای مدتی سکوت کردیم و من دوباره پرسیدم: به عنوان یک پدر می خواهی کدام درسهای زندگی را فرزندانت بیاموزند.
او گفت: بیاموزند که آنها نمیتوانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد تنها کاری که می توانند انجام دهند این است اجازه دهند که خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوسشان داریم، ایجاد کنیم اما سالها میکشد تا آن زخمها را التیام بخشیم.
بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترینها را دارد، کسی که به کمترینها نیاز دارد.
بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
بیامورند که فقط کافی نیست که آنها دیگران را ببخشند بلکه آنها خود را نیز باید ببخشند.
من با خضوع گفتم: از شما بخاطر این گفتگو متشکرم، آیا چیز دیگری هست که دوست دارید فرزندانتان بدانند؟
خداوند لبخند زد و گفت: فقط اینکه بدانند من اینجا هستم.
راز عشق در تواضع است. این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست. بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است. میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند، تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد.
راز عشق در احترام متقابل است. احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند. اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است، با احترام به نظریاتش گوش کن. احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد.
راز عشق در این است که به یکدیگر سخت نگیرید. عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است.
راز عشق در این است که هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را خوشحال کند، کاری مثل دادن هدیه ای کوچک، تحسین، لبخندی از روی محبت. نگذار که جویبار محبت از کمی باران، بخشکد...